بالاتر از ترانه...

...

جور دیگر باید دید...

یه اتفاق یا درست تر بگم به برخورد که واسه خییلییی سال قبل بود همیشه ناراحتم میکرد...همیشه به اون منِ کوچک اون موقع فکر میکردم دلم بشدت براش میسوخت..یه اتفاق کاملا ساده بود ولی خیییلییی عذابم میداد...بارها برای عزیزانم تعریف کرده بودم تا شاید اینجوری از شدت ناراحتیی که موقع فکر به اون برام ایجاد می شد کم بشه ولی خب تاثیری نداشت...دیشب توی یه رمان میخوندم که چطور یکی همه تلخی های پشت سرشو همونجا رها کرده..وقتی خودمو مقایسه کردم با اون شخصیت حجم عظیمی از این ناراحتی که اون خاطره به یادم می اورد از بین رفت..الان که فکر میکنم میبینم چقدر بیخود دائم اون ماجرا رو مرور میکردم و خودمو عذاب دادم..حالا خوشحالم..نه عمیق ؛ولی حس خوبی دارم...

‍ ای کاش،

دلم پنجره‌ای دیگر داشت!

ای کاش،

دلم فقط شقایق می کاشت!

ای کاش،

کسی می آمد و غم‌ها را

از قلبِ اهالی زمین برمیداشت.


#سهراب_سپهری ❤️

Designed By Erfan Powered by Bayan